بی همتا
بی همتا
لحظه تلخه ‚ ساعتا کوک شب به شب راضی اینجا چه ترانه بی فروغه
اول به نام عشق. . . دوم به نام تو. . . سوم به ياد مرگ . . . بر لوح شيشه اي قلبت بنويس: يا تو و عشق، يا من و مرگ زمان! به من آموخت كه دست دادن معني رفاقت نيست.... بوسيدن قول ماندن نيست..... و عشق ورزيدن ضمانت تنها نشدن نيست
به چشمان پریرویان این شهر
به صد امید می بستم نگاهی
مگر یك تن از این ناآشنایان
مرا بخشد به شهر عشق راهی
چشما زخمی ‚ کیفا نکوک
سایه ها رو تخت خورشید
صورتا یه اینه مشکوک
دلا بی دل ‚ دستا بی دست
جاده ها کور کوچه بنبست
توی این دخمه ی ابلیس
باید از عطر تو شد مست
مثل غنچه ی گل سرخی تو برف
وقت ابراز علاقه مثه حرف
وقت بارون مثه چتر و توی ظلمت یه چراغ
پشت پلکان زمستون رمز بیداری باغ
با تو روشن ‚ با تو نابم
با تو هم اوج عقابم
بی تو عکس آسمونم
اسیر حصار قابم
میشه با تو تا صدا رفت
تا دل حاثه ها رفت
میشه با عقیق عشقت
به شکار اژدها رفت
هم مثه دریا بزرگی هم مثه شبنم برگ
هم مثه نم نم بارون هم جسارت تگرگ
هم تبلور یه آواز ‚ هم سکوت یه صدا
تنها اما با همه درست مثه خود خدا
یکی را پرسیدند عشق غم است یا شادی؟ انگشت برلب نهاد و گفت:انتظار!
همیشه راز حقیقت پشت پرده ی دروغه
همیشه رو به غروبن ‚ این جماعت رجز خون
صداشون پر از سکوته ‚ حوض قصه شون پر از خون
اما من وارث نورم ‚ کهکشون توی چشامه
صد تا خورشید دوباره ‚ توی وسعت صدامه
این جماعت هنوز تو خواب
دنیا رو بیدار می بینن
الاغ لنگ قصه رو
یه اسب بالدار می بینن
انگار از تمام قصه سهم من تیغ بلا بود
توی شهر نون نخورده گنبدا جنس طلا بود
اما من اینه دارم ! ای نفس کش نفس کش
من از این خونه نمی رم ! تو باید بری ! سفر خوش
منو تو کوچه نشون کن ! مرگ من مرگ صدا نیست
جای خالی حضورم ‚ غیبت ترانه ها نیست
این جماعت هنوز تو خواب
دنیا رو بیدار می بینن
الاغ لنگ قصه رو
یه اسب بالدار می بینن
Design By : Mihantheme |